- هر کجا هستم باشم آسمان مال من است.پنجره –فکر- هوا- عشق- زمین مال من است .
چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت .
اگر دلم روزی گرفت یادم باشد خدایی هست که مرا نظاره کند.
یادم باشد که فرشتگان برایم دعا می کنند.
یادم باشد آنقدر ستاره در آسمان هست که شب تاریکم را روشن کنه.
یادم باشد قاصدکی در راه است که بهار نزدیک است و در فرداها منتظر من است.
یادم باشد راه رفتن بلدم و جاده قدم های من را میشمارد و یادم باشد خدا نزدیک است و مرا تنها نمی گذارد .
یادت باشد:
یادت باشد اگر احساس کردی خدا فراموشت کرده فرشته ها هستند .آنها آرام آرام از آسمان به زمین می آید و در خانه ی قلبت را می زند تا پیغام خداوند را به تو بدهند گوش تیز کن تا صدای در را بشنوی .
دلت را خانه ما کن، مصفا کردنش با من
به ما درد دل افشا کن، مداوا کردنش با من
اگر گم کردهای ای دل کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش، پیدا کردنش با من
بیافشان قطره اشکی که من هستم خریدارش
بیاور قطرهای اخلاص ، دریا کردنش با من
اگر درها به رویت بسته شد، دل مکن بازآ
در این خانه دق الباب کن، وا کردنش با من
به من گو حاجت خود را، اجابت میکنم آنی
طلب کن آنچه میخواهی، محیا کردنش با من
بیا قبل از وقوع مرگ، روشن کن حسابت را
بیاور نیک وبد را، جمع و منها کردنش با من
چو خوردی روزی امروز، ما را شکر نعمت کن
غم فردار نخور، تأمین فردا کردنش با من
به قرآن آیه رحمت فراوان است ای انسان
بخوان این آیه، تفسیر و معنا کردنش با من
اگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت
تو نام توبه را بنویس، امضاء کردنش با من
استادی در شروع کلاس درس، لیوانی پر از اب به دست گرفت . آن را بالا گرفت که همه ببینند . بعد از شاگردان پرسید : به نظر شما وزن این لیوان چقدر است ؟
شاگردان جواب دادند : 50 گرم ، 150 گرم.
استاد گفت : من هم بدون وزن کردن ، نمیدانم دقیقاً وزنش چقدر است . اما سؤال من این است : اگر من لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم ، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
شاگردان گفتند : هیچ اتفاقی نمیافتد.
استاد پرسید : خوب اگر یک ساعت همین طور نگه دارم چه اتفاقی میافتد ؟ یکی از شاگردان گفت : دستتان کم کم درد میگرید .
استاد گفت : حق با توست . حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگری جسارتاً گفت : دستتان بی حس میشود .
عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند و مطمئناً کارتان به بیمارستان خواهد کشید ، و همه شاگردان خندیدند.
استاد گفت : خیلی خوب است .
ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است .
شاگردان جواب دادند: نه.
پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات میشود؟ در عوض من چه باید بکنم؟
شاگردان گیج شدند . یکی از آنها گفت : لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت : دقیقاً مشکلات زندگی هم مثل همین است.
اگر آنها را چند دقیقه در ذهنتان نگه دارید ، اشکالی ندارد . اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید، به درد خواهد آمد.
اگر بیشتر از آن نگه دارید، فلج تان میکنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود.
فکر کردن به مشکلات زندگی مهم است . اما مهمتر آن است که در پایان هر روز پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید.
به این ترتیب تحت فشار قرار نمیگیرند ، هر روز صبح سرحال و قوی بیدار میشوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و چالشی که برایتان پیش می آید ، برآیید!
دوست من ، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری .
زندگی همین است.